سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستانی هیجانانگیز و قوی

کتاب بندها نوشته? دومنیکو استارنونه و ترجمه? امیرمهدی حقیقت است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. استارنونه که برنده? جایزه? معتبر  استرگا در ایتالیا شده، در بندها از پایبندی و وابستگی، عشق و رابطه می‌نویسد و پیامدهای اجتناب‌ناپذیر کارهایی را که در زندگی عاطفی و خانوادگی خود می‌کنیم بی‌رحمانه پیش چشممان می‌گذارد.

وقتی کسی را ترک می‌کنیم، درواقع، چه چیزی را ترک می‌کنیم؟ خانه، خانواده، گذشته، حادثه‌ای در آینده یا بدترین عکسی که در زندگی داریم و وقتی به آن نگاه می‌کنیم حس آن لحظه به‌تمامی در ذهنمان نقش می‌بندد؟! ما زندگی خود را در ابتدا صرف شکستن گلدان‌ها و بعد، چسباندن خرده‌های شکسته به آرزوی نوشدن آن می‌کنیم. دومنیکو استارنونه کتابی فشرده و واقعی نوشته است. داستانی سه قسمتی درباره? نیروها و اتفاقاتی که ازدواج‌ها را حتی پس از عشق زنده نگه می‌دارند.

کتاب بندها با این جمله آغاز می‌شود: «اگر یادت رفته، آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم.» بدین ترتیب، نامه‌ای باز می‌شود که واندا برای شوهرش که خانه را ترک کرده است می‌نویسد؛ شوهری که او را در طوفانی از خشم درمانده و سؤالات بی‌پاسخ رها کرده است. آن‌ها در اوایل دهه? 1960 به دنبال استقلال خود، در جوانی ازدواج کردند؛ اما پس از آن، دنیای اطراف آن‌ها تغییر کرد. در آن زمان، یافتن خود در 30سالگی با خانواده‌ای وابسته، نشانه? عقب‌ماندگی بود تا خودمختاری. 

دومینیکو استارنونه یک داستان هیجان‌انگیز و قوی به ما ارائه می‌دهد، داستان استادانه? فرار، بازگشت از همه شکست‌ها؛ آن‌هایی که به نظر ما حل نمی‌شوند و آن‌هایی که یک عمر همراه ما می‌مانند.

استارتونه در سیزدهمین رمانش، بندها، از زندگی مشترک واندا و آلدو می‌نویسد که مثل باقی زندگی‌های مشترک سختی‌ها، تنش‌ها و ملال‌های خودش را داشته. حالا پس از چند دهه زخم‌های گذشته انگار بهبود یافته و این زوج جان سالم به در برده‌اند. اما اگر از نزدیک‌تر نگاه کنیم، شاید ترک‌هایی را ببینیم که ما را یاد چینی‌های بندزده بیندازد.